سفر به جاهای دیدنی میبد: روایتی متفاوت

چیزی که روشن است اینکه این شهر چند هزار سال تاریخ و قصه در دلش پنهان دارد. اما چیزی که ناواضح و ناروشن است اینکه دقیقِ این تاریخ کدام است؟ تا امروز رگ و ریشه‌های این شهر را تا ۶۰۰۰ تا ۷۰۰۰ سال پیش تخمین زده‌اند. در این یادداشت گشتی در این شهر تاریخی و در تاریخ شهریِ آن می‌زنیم تا تنها گوشه‌ای از موهبت‌های سفر به میبد را در یابیم.

اگر از سمت اصفهان به یزد در حرکت هستید. نیم ساعتی مانده به یزد، از خیابانی می‌گذرید که اردکان و میبد را بریده و به دو بخش تقسیم کرده. اگر برای رسیدن به یزد، این مسیر را انتخاب کرده‌اید، پیشنهاد می‌کنم کمی پا را از روی پدال گاز بردارید یا در حرکتی ماجراجویانه و به‌یکباره از راننده‌ اتوبوس/تاکسی و … بخواهید حداقل کمی توقف کند. درست با چند پیچ و واپیچ در خیابان‌ها به سرزمین رازها و خیال‌ها وارد می‌شوید. من در راه سفر به یزد بودم که دیدار دوستی به میبد کشاندم و آنجا بود که دچارش شدم. کنگر خوردم و لنگر انداختم و تمام تن‌ا‌م تماشا شد. آن سفر یزد بیشتر به سفر میبد تبدیل شد.

چند سال بعد هم باز بنا به اتفاق برای کاری به میبد خوانده شدم و این بار یک سالی سیر نگاهش کردم و به تجربه دریافتم‌اش. هر روزِ این شهر برای من سرشار از خیال‌ها بود. در یک بنای ساکن و ساکت و مانده از قرن‌ها چیزها نهفته که هر چه بیشتر سعی بر به چنگ آورد‌ن‌شان می‌کنی دودناک و محو می‌شود و راز می‌شود و مثل سرابی دور و نزدیک. من خانه‌های متروکه را سرشار از روایت و قصه یافتم. انارهای مانده بر درخت، درخت‌هایی که خشک شده بود، اما انارهای مانده بر شاخه‌ها هنوز سرشار از خون و رنگ و عطر و طعم بودند. بعدها فهمیدم این خون سرخ توی رگ‌های شهر و زندگی و اشیاء و تاریخ این شهر هم به نوعی دمیده.

سفر به میبد

اصلا بگذارید صورت مسئله را پاک کنیم و دوباره بنویسیم: به میبد سفر کنید. برای خودش. برای دیدن‌‌اش، و برای خیل عظیم قصه‌ها و چیزها که در چنته دارد برای تماشا و خیال. برای سرنوشت و تاریخی که هنوز گویای خود هست و برای امروزش که خود خالی نیست.

میبد شهری که بود

روایت‌ها، قصه‌ها و افسانه‌های بی شماری دور و اطراف و درون این شهر پرسه می‌زنند. چیزی که پر واضح است قدمت چند هزارساله‌ی این شهر است که این شهر را به اواخر هزاره‌ سوم و اوایل هزاره دوم پیش از میلاد منسوب می‌دانند. ‌ بنای نارین‌ قلعه (که از آن جدا و مفصل حرف می‌زنیم) راوی حی و حاضر این قدمت است.

بعضی روایت‌ها و شواهد میبد را به زمان گیومرث شاه و دوره‌ی پادشاهی و سرور ساسانیان برمی‌گردانند. همان پادشاهی که شاهنامه‌ی فردوسی از او آغاز می‌شود. آغازی بر یک تمدن. برخی آن را به «میبدار» سرهنگِ یزدگرد اول و برخی آن را به شاه مؤبد، پسرِ شاه قباد می‌چسبانند. در برخی دیگر میبد پایتخت آل‌مظفر خوانده می‌شود. البته هر کدام از این روایات بر شواهد و استدلال‌هایی بنا شده‌اند، از یافتن یک سکه گرفته تا تکه‌های سفال و کوزه و دیگر اشیاء و همچنین از شواهدی که در هویت و مدل شهرسازی و بناهای به جا مانده قرار دارند.

وقتی چیزی از آگاهی فراتر برود و دسترسی علمی به آن کمتر شود، در هاله‌هایی از ابهام و راز و خیال فرو می‌رود و افسانه‌هایی هم به تاریخ و هویت آن چیز یا آن مکان یا هر چه هست اضافه می‌شود. مثل روایتی افسانه‌ای که میبد  و قلعه‌ی آن را به زمان سلیمان نبی برمی‌گرداند. چنین افسانه‌ای در مورد اصفهان هم هست که می‌گوید: سلیمان و یارانش به دنبال منطقه‌ای با آب و هوای مصاعد می‌گشته‌اند که به این منطقه (اصفهان امروزی) که می‌رسند، سلیمان نبی به وزیرش آصف ابن برخیا می‌گوید «آصف هان!» یعنی همینجا مناسب و خوب است و بعد این اسم به اصفهان تغییر کرده. البته باز هم تاکید کنم که این‌ها افسانه‌اند و به دور از علم و آگاهی و در بیشتر مواقع به دور از حقیقت.

همه چیز درباره میبد

بافت تاریخی و شهرسازی میبد

اولین و مهمترین و شگفت‌آورترینِ چیزها در میبد، بافت شهرسازی‌ِ هنوز زنده‌ آن است. کوچه‌های دراز و باریک و تودرتو مثل یک لابیرت (هزارتو) که گم شدن و پیدا شدن در آن حس هیجانی رازآلود را به تن و روان آدم روانه می‌کند: دست کشیدن به دیوار‌ها، لطافت سایه‌ ساباط‌ها (کوچه‌های سقف‌دار) در آفتاب تیز و برنده‌ی کویر، کوچه‌های آشتی‌کنان، متروکه‌ها (برای آدم زیاده کنجکاوی که به پوسته‌ شهرها و چیزها افاقه نمی‌کند.) و بادگیرها و درها و پنجره‌ها و خندق و دروازه‌ها و حمام‌ها و یخچال و مسجد و حسینیه‌ها و تکیه‌های شبیه تماشاخانه‌های رومی اما کوچک و ساده و دوست داشتنی.

برای من و در تجربه‌ای که داشتم یک سال زمان هم کم بود تا خواندنی‌های این بافت و این شهر را بخوانم. آخر هم چیزهای ناخوانده‌ای را گذاشتم و ماند برای حضور دوباره و به راستی هم که آن یگانگی و این‌همانی که این صداقت ساده‌ و سیالِ فضا به آدمی هدیه می‌دهد دست‌کمی از لذت عاشقی ندارد. چیز دیگری که در این بافت بر آدم اثر می‌گذارد، آن سکوت است که باز هم از آن عناصری ا‌ست که دروازه‌ دنیای خیال‌ورزی است.

بافت تاریخی میبد

از بالای نارین‌ قلعه که نگاه کنید. تصویر تمام‌نمایی از بافت میبد، از بام‌ها و این خیل درهمِ خانه‌ها و گِل‌ها و زردی‌شان و سادگی‌شان، از بادگیرها و خندق و یخچال و گلدسته‌ها و همه چیزهایی که نام بردم و نبردم را تجربه می‌کنید. و البته یک تجربه‌ی نابِ دیگر اینکه برای لحظه‌ای خودتان را به‌ جای تمام آن‌ پادشاهان و بزرگان می‌توانید جا بزنید و تصور کنید. تصوری از نظام ارباب-رعیتی و اندرونی و بیرونیِ شهر و قلعه یا تصوری از جنگ‌ها که حاصل‌شان این خندق‌هاست و همه چیزها که بوده و هست.

کمی هم ببینید از آن بالا دنیا چه شکلی‌ست. از دید خدایان آن سرزمین یا سرزمین‌ها. البته که چیزهایی هم هست که از نگاه این بالاها جا می‌ماند، مثل راه زیرزمین که به خانه‌ها و انبارها و آسیاب‌ها و جاها راه داشته. شهری زیرزمین برای دوران جنگ و خطر تا بشود زندگی زیرزمینی و مخفی داشت و از چشم دشمنان دور ماند و حتا از انجا به آنها یورش برد. راه‌هایی که به تناسب استفاده بزرگ و کوچک و باریک و پهن می‌شده. به روایت یکی از اهالی: راهی بوده که با بارهای سوار بر مال (قاطر و الاغ و …) از آن عبور می‌کردند. دریچه‌هایی هم به خانه‌ها بوده تا همه از آن استفاده کنند. با اینکه بخش عظیمی از این راه از بین رفته و یا قابل دسترس نیست. اما راه‌های کور شده‌اش درون خانه‌هایی هنوز هم هست.

بافت قلعه

نارین قلعه و بافت میبد

اگر می‌خواهید بیشتر درباره‌ی بافت میبد یا شارستانِ آن بخوانید، در این بخش در جزئیات آن ریز شده‌ام و از تجربه‌ یک‌سال گشت و  پرسه‌زنی‌ ام در این بافت نوشته‌ام.

در ادامه تکه‌هایی از این شهر که در بناها و چیزها خلاصه شده‌اند را می‌آورم. اما تا همینجا هم به گمانم کافی‌ست تا هر ماجراجوی کنجکاوی را به خودش خوانده باشد. اما بخشی از آن همه که این شهر کوچک در خود جا داده می‌تواند مزید بر علت شود. من سعی می‌کنم بیشتر از لذتی که خودم بردم بنویسم و لذت کشف را بیشتر به خودتان و سفری که به آن می‌کنید واگذارم. راستی بعد از خواندن این مقاله می‌توانید مقاله جاهای دیدنی میبد را هم بخوانید.

دروازه‌های شهر (شارستان)

از دروازه شروع کنیم که خود نشانه‌ی ورود است و دعوت. در دوره‌ ساسانیان رسم بوده دورادور شهر دیوار (بارو) حصارمانند بکشند و بر آن دروازه‌هایی برای تردد و توقف بسازند. میبد دارای چهار دروازه در چهار جهت اصلی جغرافیایی بوده:

  • دروازه شمس آباد یا دروازه بازار: این دروازه در جنوب شهر جای داشته و به‌جز آثارِ یکی از برج‌های دوگانه‌ی آن چیزی از آن باقی نمانده. بنا به پژوهش‌هایی این دروازه مهمترین ورودی میبد به شمار می‌رفته، چرا که شاهراه ری-کرمان از کناره‌ی جنوبی شهر و این دروازه عبور می‌کرده و از موقعیت خوبی برای تجّار و کاروان‌ها و … برخوردار بوده.
  • دروازه‌ی کوچُک: دروازه‌ی شرقی و اتصال به بیرونه یا بیاض شهری از طریق آن بوده. کوچُک نام یکی از محله‌های بافت میبد هم هست.  این دروازه به کلی از بین رفته بوده و بازسازی شده‌است.
  • دروازه شمالی: که به دروازه سید قنبر (نام امام‌زاده‌ای در همان محل) هم خوانده می‌شود. از این دروازه هم جز آثاری از یک برج چیز چندانی برجا نمانده.
  • دروازه کثنوا: دروازه‌ی غربی میبد و برای دسترسی به باغ‌های بیرونیِ بافت بیشترین استفاده را داشته. هنوز هم اطراف آن باغ‌ها و کوچه باغ‌ها را می‌شود دید. این دروازه و وبرج و باروی اطراف آن هنوز سالم‌ است و باقی مانده و می‌شود با آن به دروازه‌ی زمان سفر کرد. یک راه آن به کاروان‌سرای شاه‌عباسی و یخچال و چاپارخانه می‌رسد که در ادامه از آن‌ها خواهم گفت.
دروازه-کثنوا- جاهای دیدنی میبد

دروازه کثنوا-میبد

اما پیش از آن از مهم‌ترین و قدیمی‌ترین بنای این شهر باید گفت: نارین قلعه.

نارین قلعه

نارین‌قلعه در کنج شارستان (شهرِ قدیم) میبد جا دارد. نارین قلعه نه تنها از قدیمی‌ترین و شگفت‌انگیزترین بناهای یزد و میبد که در ایران و جهان است، بلکه یکی از قدیمی‌ترین بناهای خشتی (یا به گفته‌هایی، قدیمی‌ترینِ آن‌ها) در جهان است. این قلعه نشان‌هایی از دوران پادشاهی ساسانی را در خود دارد و هر بار کشف سکه یا تکه سفالی (با طرح نیمه‌حیوان-نیمه‌انسان و …) یا مهر و کتیبه‌ی پهلوی در این بنا، شواهدی شدند بر قدمت دیرینه‌تر این بنا و میبد. شاید هنوز هم حرف‌هایی در سینه دارد. دسترسی به لایه‌های زیرین این بنا تا امروز بسار سخت و ناممکن و خطرناک بنظر می‌رسیده، اما ممکن است آن زیرها رازهای سر به مهرِ فراوانی وجود داشته باشند که تاریخ این بنا را به پیشتر هم برگرداند.

نارین قلعه - سفر به میبد

این بنا همچنین پس از اسلام بسیار دارای اهمیت بوده و آثاری از تغییر و مرمت در دورانِ حکومت آل‌مظفر را بر جان و بدنِ خود دارد. آثار این تغییرها و مرمت و ساخت و ساز را می‌توانید در بخش شاه‌نشین، مردم‌نشین، برج و باروها و خندق آن ببینید که گاه بسیار هم ناشیانه و گاه مخرب بوده‌اند.

نارین قلعه در بخش مرتفع شارستان ساخته شده بوده که خودش گویای چیزها‌ست. یکی بنا بر اهمیتِ موقعیت استراتژیکی قلعه در جنگ‌هاست. با دیدن اطراف قطعه و دیوار (بارو)های آن که به باروی شهر رسیده و دو پوسته شده و مستحکم و با آثارِ خندقِ اطراف این بارو‌ها می‌شود به این اهمیت پی‌برد.

نارین قلعه - میبد

دیگر اینکه همانجاست که می‌شود آن حس خداگونه‌ی پادشاهان ایرانی را تصور و تصویر کرد. بر بلندای این قلعه تمامیِ بافت قدیمی را می‌شود دید زد و از آن سر در آورد. تعدادی از کارشناسان این قلعه را هفت و تعدادی پنج طبقه می‌دانند که طبقات دیگرِ آن زیر زمین است و فقط سه طبقه‌ی آن امروز قابل دیدن و در دسترس است.

نارین قلعه‌ها یا شهرهای قلعه‌‌ای که از آن‌ها انواع و تعدادی (هر چند اندک) در ایران و جهان باقی مانده، خود نوعی تاریخ شهرسازی مصور و مجسم هستند که از دوران باستان برای ما به یاد و یادگار مانده‌اند. نارین‌قلعه‌ میبد بعد از ارگ بم بزرگترین شهر قلعه‌‌ای خشتی ایران است که دارای ساختاری تقریبن مشابه ساختار ارگ بم بوده و به همان اندازه از قصه‌ها و روایت‌ها و تاریخ سرشار است.

اما برای من و در تجربه‌ من از این شهر، زمانی که بعد از یک سال زندگی در میبد بالای نارین‌قلعه ایستاده بودم و بافتی را تماشا می‌کردم که وجب به وجب اش را حسابی گشته بودم، دیده بودم و لمس کرده بودم، چیز دیگری هم داشت. از آن بالا دست‌‌های فراوان آدم‌ها را در طول تاریخ و امروز می‌دیدم که این شهر را و همه چیزش را ساخته‌اند و می‌سازند. همانجا بود که دست‌ها برای من کانون توجه شدند و شیفته‌ آنها شدم و مدام به دست آدم‌ها که کاری را انجام می‌دهند نگاه می‌کنم. دست‌ها خصلت آفرینندگی دارند و این هم مثل این تماشای شهر از بالا تجربه‌ای است خداگونه. بعد از این می‌خواهم از دست‌ها بگویم و از «صنایع دستی» که از بس عبارتش را همه جا شنیده‌ایم بسیاری وقت‌ها از خوب دیدن آن و از اهمیتش غافل می‌مانیم و صرفا به خریدن یکی دو تا از آن‌ها اکتفا می‌کنیم و تمام.

بهترین صنایع‌دستی میبد

زیلو، سفال و قصه‌ دست‌ها

زمانی برای پر کردن پرسشنامه به خانه اهالی بافت میبد (شارستان) می‌رفتم. در یکی از این برخوردها از پشت یکی از درهای این‌ خانه‌های زیبا، پیرمردی تکیده و روشن‌چهره بیرون آمد و وقتی از او پرسیدم این خانه‌ها و این بافت را دوست دارید؟ نگاهی به من کرد. دست‌هاش را جلوی صورتم گرفت. دست‌‌ها رد سال‌ها کار را در پینه‌ها و خطوطش نشان می‌داد. به من گفت: «خودم این‌ها را ساختم. با این دست‌هام. من و بابام و بابای بابام و هفت جد و آبادم. خودمون با همین دست‌ها اینجا را آباد کردیم. این دیوار رو که لمس کنم میفهمم‌اش، این خاک و گل و این‌ خشت‌ها با من و دستام حرف می‌زنن. می‌فهمی جوون؟»

به اندازه‌ او نمی‌فهمیدم اما سعی بر فهمیدنش می‌کردم. فردای آن روز فهمیدم استاد رضا همان مردی که دیروز دیده بودم، بهترین و کار بلدترین استاد بنای میبد است. فهمیدم گاهی به دانشگاه می‌برندش تا برای استادها و دانشجوها بگوید خشت چیست و گره و گنبد و طاق و مناره و بادگیر را چطور می‌سازند. از آن روز متوجه همه دست‌های سازنده بودم و هستم. دست‌هایی که خانه‌ها و شهرها را می‌سازند، دست‌هایی که فرش و زیلو و گلیم می‌بافند، دست‌هایی که گیاهی می‌کارند یا درختی را هرس می‌کنند. حتا امروز و در شهر خودم هم این عادت و لذت تماشای دست‌ها را از آنجا با خودم همراه دارم و این به زندگی‌ام رنگ و بویی می‌دهد.

میبد شهر زیلو و سفال هم خوانده می‌شود و این هیچ دست‌کمی از این شهر و معماری‌های شگفت ندارد. این هنرها و تمام دست‌های خالق آن‌ها درست مثل آن بافت شهری و بنای عظیم و زیبا، خبر از خیلی چیزها می‌دهند و خودشان روایت‌گران تاریخ و اجتماع این اقلیم و این کشور هستند.

سفال و زیلوی میبد عمدتاً با طرح‌هایی بسیار ساده و برگرفته از اقلیم این منطقه در دوره‌های مختلف هستند. طرح «خورشید خانم» را که زمانی هم به عنوان یک برند شناخته شده و جایزه‌هایی هم در جهان گرفته است، در مرکز بشقاب‌ها یا به قول خود میبدی‌ها «دوری»‌ها می‌بینید. خورشیدی که این مردم با آن عمیقا در ارتباط بوده‌اند و هستند. رنگ زرد آفتابی که پاشیده شده به همه جا، معماری خانه‌های میبد هم با بده و بستان همین آفتاب تموز شکل‌های خودشان را پیدا کرده‌اند.

از طرح‌های دیگر روی سفال‌ها مرغ‌ها و خط ساده‌ و ظریف آبیِ آب هستند. آب در این منطقه دُرّ گران‌بهایی‌ ست و آسان به دست نمی‌آمده و نمی‌آید. جایی که زمین‌شناسی نشان‌هایی از رودخانه‌هایی در تاریخ باستانی این شهر می‌دهد که امروز دیگر هیچ اثری از آنها نیست. وجود قنات‌ها هم نشان می‌دهد سال‌هاست برای یافتن آب چقدر در گیر و دار بوده‌اند و هستند.

زیلوها، زیباترین سوغاتی‌های میبد

در زیلو هم طرح‌های انار و درختان بومی و طرح خوشه‌های ساده‌ گندم و اشکال هندسی در ابتدایی‌ترین و ساده‌ترین حالت دیده‌ می‌شوند. این سادگی و بی‌تکلفی خانه‌های میبد را که خودشان هم بر سادگی بنا شده‌‌اند رنگین و گرم می‌کند. معمولاً زیلوها به رنگ‌های گرمِ آبی و قرمز و … هستند که تا دوره‌ای کاملاً با رنگ‌های طبیعی و از انار و گیاهان دیگر همین اقلیم ساخته می‌شدند. بافت آن‌ها از پنبه ‌است. پنبه‌ها به رنگ گیاهان آغشته می‌شدند و خودشان طبیعتی را در خانه‌ها ایجاد می‌کردند. زیلوی میبد که شهرتی جهانی هم دارد و زمانی نمره‌ A از شورای جهانی صنایع دستی دریافت کرد؛ یک ویژگی بسیار مهم دیگر هم دارد و آن هم اینکه به دلیل بافته شدن با پنبه، پرزی ندارد و کمترین آسیب را برای بافنده و مصرف کننده دارد. این ویژگی بخصوص برای کودکان و نوزادان بسیار مهم است.

زیلوهای میبد

زیلوهای میبد

خوشبختانه در هر دو مورد یاد شده، یعنی سفال و زیلو، موزه‌هایی در میبد هست با نمونه‌هایی از قرن‌ها که می‌توانید به آنها بروید و از نزدیک این گوهرهای رخشنده را ببینید. تاریخ‌شناسان و فرهنگ‌شناسان می‌توانند به شما بگویند که این آفریده‌های دست آدم‌های این شهر چه تاریخی را پشت سر دارند و چه جزئیات و قصه‌هایی در دل آن‌ها نهفته است. این صنایع هم مثل بناها و شهرسازی و معماری این شهر روایت‌گر تاریخ چند دوره‌اند. از خطوط بدوی و ساده تا اسلیمی‌ها و نقش و نگارینه‌های اسلامی-ایرانی. موزه‌ زیلو در کاروانسرای دوره‌ صفوی این شهر قرار گرفته که در ادامه به‌ آنجا و یادگرهای دیگر دوران صفوی در میبد سری می‌زنیم.

رد صفویه و قاجاریه در میبد

از ویژگی‌های درخشان میبد هم این است که رد دوره‌های تاریخی مختلف را در آن می‌توانید ببینید: دوره‌ ساسانی، ایلخانی، آل‌ مظفر، صفوی، قاجاری، پهلوی و امروز. شهری که یک جور کتابِ تاریخِ زنده و حی و حاضر است. با سفر به آن انگار سوار ماشین زمان شده‌اید و در دوره‌های مختلف گشتی می‌زنید.

در جنوب‌غربی بافت تاریخی یا همان شارستان میبد چهار بنا از دوران صفوی باقی مانده: کاروانسرا، چاپارخانه، یخچال و آب‌انبار

۱- کاروانسراهای میبد

در شهرها و میانه‌راه‌ها از دوران صفوی اغلب کاروانسراهایی باقی مانده. بیشترین کاروانسراهای ایران از آن دوره‌اند. اما در بیشتر موارد هم این بناها دچار زوال و فرسودگی و نابودی شده‌اند. کاروانسرای میبد اما بسیار سالم و سرپا و سرحال هستند. بعضی از آن به عنوان کامل‌ترین کاروانسرای به جا مانده از زمان شاه‌ عباس یاد می‌کنند.

کاروانسرا حوض خونه

وارد این کاروانسرا که می‌شوید بارانداز این بنا درست در مرکز حیاط قرار دارد. زیر این بار انداز فضایی برای نشستن و نفس چاق کردن وجود دارد. یکی از شاه‌راه‌های قنات میبد درست از وسط آن می‌گذرد و حوض‌خانه‌ای در زیر این بارانداز قرار دارد. اولین بار که به آنجا رفتم، کاروانی را تصور کردم که بعد از روزها در راه بودن و خاک بیابان خوردن؛ به این کاروانسرا می‌رسند و زیر سایه‌ی این بارانداز، آبی به صورت می‌زنند و خاک از چهره پاک می‌کنند و روی سکو‌ها لم می‌دهند و آهی از سر کوفتگی و کیف این آرامش به لب می‌آورند. این بارانداز یک جور خصلت روحوضی هم دارد که بعید نیست زمانی برای کاروان‌ها نمایشی روحوضی هم اجرا می‌شده. دور تا دور این حیاط اتاق‌هایی برای اقامت کاروان‌ها وجود دارد که هر کدام از آن‌ها ایوانی رو به حیاط دارند. همچنین چاپارخانه‌ این کاروانسرا هم سالم و سلامت در کنار این بنا باقی مانده که از معدود چاپارخانه‌های سالم در ایران است. آب‌ انباری هم برای این کاروانسرا تدارک دیده بودند و آن هم همانجا جلوی هشتی ورودی قرار دارد.

کاروانسراهای میبد

۲- یخچال‌های میبد

آن طرف خیابانِ امروزی و درست روبروی این سه بنا، یخچال بزرگ میبد با گنبد شاهکارش قرار دارد. در روزگاری با استفاده از سایه‌ها و سرمای ساعت‌های خنکی در شب‌های چله‌ی زمستان و با رها کردن آبِ قنات در فضایی گسترده و با عمقی بسیار کم یخ‌ تولید می‌کرده‌اند و گاهی تا چند بار این کار را در یک شب تکرار می‌کرده‌اند. یخ عنصر بسیار گران‌بها و اشرافی‌ و گاه تجملی‌‌ای در چنین اقلیمی به شمار می‌رفته.

نمایی از داخل یخچال‌های میبد

نمایی از داخل یخچال‌های میبد

۳- قلعه مهرجرد

از دیگر بناهایی که به دوره‌ی افشاریه و زندیه منسوب است، قلعه‌ی مهرجرد با فرم معماری زیبا و بی‌نظیر و تو در تو است. این قلعه بیشتر برای انبار غلات به کار می‌رفته. این قلعه دارا اتاق‌‌های کوچک و بزرگ با سقف کوتاه با تاپو‌ ها یا تپو ها (کوزه‌های‌ بزرگ مخصوص زخیره) است. هر کدام از این اتاقک‌ها به افراد و خاندان‌هایی تعلق داشته‌اند و انبارداران و سربازان از آن‌ها نگه‌داری می‌کرده‌اند. این قلعه از طریق راه‌های زیرزمینی هم به خانه‌ها و شهر مربوط می‌شده تا در مواقع جنگ بشود از آن بهترین بهره را برد.

قلعه مهرجرد

مسجد جامع و تکیه‌ها و مراسم مذهبی

شاید باورتان نشود اما میبد بیشترین گردشگران خود را مناسب‌های مذهبی پذیرا می‌شود، به خصوص در ماه محرم و ایامِ تاسوعا و عاشورا. گردشگرهایی که از سرتاسر دنیا برای دیدن آن انواع مراسم که برخی بسیار هم تاریخی و ویژه‌اند، به این شهر می‌آیند. بیشتر کوچه‌های میبد در این روزها با زیلو و فرش و گلیم مفروش می‌شوند و تمام این شهر تاریخی مثل یک خانه یا یک تکیه و مسجد بزرگ می‌شود. گاهی از خیابان باید کفش‌ها را از پا در بیاورید و وارد کوچه شوید. از دیگر چیزهای مخصوص به این مراسم «آش حسین» است که طی مراسمی ویژه پخته می‌شود و مثل یک نمایش است. چینه‌های کوچکی در کوچه و خیابان با خشت و گل ساخته می‌شود و توی آن آتش‌ بر پا می‌کنند و دیگ‌های بزرگ آش پشت به پشتِ هم در شهر صف می‌بندند.

آش حسین scaled

مسجد جامع میبد

از مهمترین و تاریخی‌ترین بناهای میبد یکی هم مسجد جامع این شهر است. این مسجد هم از تمدنی چند هزار ساله دم می‌زند. یافته‌های باستان‌شناسی و ساختار عمارتِ این مسجد از این خبر می‌دهند که با یکی از قدیمی‌ترین مساجد به جا مانده از تمدن اسلامی مواجه می‌شویم، مثل کتیبه‌ای یافته شده که درون آن قرار دارد. این مسجد در واقع مجموعه‌ای‌ است از چند مسجد با نوع معماری متفاوت که هر کدام هم روایت‌گر تاریخی هستند. این تاریخ طولانی چند هزار ساله بخش‌هایی از این بنا را هم به نابودی کشانده: مثل مسجدی و آب‌انبار و … متصل به آن. اما همین بخش‌های مانده هم به خوبی از شگوه معماری اسلامی و ایرانی خبر می‌دهند.

مسجد جامع میبد

تکیه‌های کوچک و بزرگ در میبد

از دیگر چیزهایی که من در میبد بسیار با آن‌ها ارتباط عمیقی داشتم، تکیه‌های کوچک و بزرگ در محله‌های این شهر است. تکیه‌هایی که در ایام ویژه‌ مذهبی در آن‌ها مراسم و تعزیه برپا بوده و هست و در روزهای دیگر محیطی برای جمع شدن و نشستن و گپ و گفت اهالی‌ هستند. ایوان‌های دور تا درو آن و سایه‌اندازی آن‌ها، این فضا برای گرد هم آمدن محیط مناسب و به قول خود میبدی‌ها «خَشی» هستند. در مرکز این تکیه‌ها فضایی به اسم «کلک» قرار دارد که آنها هم نقشی چندوجهی ایفا می‌کرده‌اند. هم برای عوض کردن لباس نمایش از آن‌ها استفاده می‌شده و هم در آن‌ها آتش افروخته می‌شده برای گرما و روشنایی. همچنین این‌ کلک‌ها جایگاهی برای نمایش و سخنرانی و اعلان چیزی در محله‌ها بوده. جارچی‌ها روی آن با جار زدن چیزی را به اطلاع عموم مردم می‌رساندند. در گوشه‌ای از این تکیه‌ها هم زمانی چراغ‌هایی بر بالای دیرکی آویخته می‌شده و در تمام طول شب می‌سوخته تا کاروان‌های راه گم‌کرده را راهنما باشند و دعوتی بوده به شهر.

اگر بخواهم به همین روال ادامه بدهم و از چیزها و جاها و ویژگی‌های دیگر میبد حرف بزنم این متن بی‌پایان می‌شود. فقط گوشه‌های دیگر را در سیاهه‌ای آورده‌ام که هر کدام پر از دیدنی و تجربه و قصه و چیزها هستند. هر چه هم می‌گویم و می‌نویسم باز چیزهایی در ذهنم هستند که دلم نمی‌آید نگفته بمانند. به قول مولوی:

هر چه گویم عشق را شرح و بیان / چون به عشق آیم خجل مانم از آن.

با این حال نگفتنی‌ها در این متن بسیارند و حق مطلب آنطور که شایسته‌ی این شهر است ادا نشد. شما بروید و ببینید و بخوانید و بنویسید و کیف کنید.

  • امامزاده بی‌بی خدیجه خاتون (یا به گویش میبدی‌ها «خَجه‌ خاتون» که در آن پنجشنبه بازار دیدنی‌ای بر پا می‌شود.)
  • روستای مزرعه کلانتر (روستای تماماً زردشتی نشین)
  • روستای بیده (با عمارت‌هایی نفیس و پر ارزش و بوم‌گردی‌ای بر لبه‌ خندق)
  • فرودگاه انگلیسی‌ها
  • خانه سالار
  • آب انبار کلار
  • مراسم انار
  • کاربافی (از صنایع دستی زیبا و شاهکار)
  • قنات‌ها ( و میرآبِ پیری که هنوز هم با تخمین ساعت از وضع هوا به خانه‌ها و باغ‌ها سهم آب می‌دهد. چند هفته یک بار در خانه هر کسی را می‌زند و زمان استفاده از حق آبِ آن خانه را اعلام می‌کند)
  • حمام‌ها و خزینه‌ها
  • کارگاه‌های رنگرزی طبیعی و دستی
  • کاروانسرایی که به زیر زمین رفته و اثری از آن می‌شود دید
  • گودال‌باغچه‌ها
  • کاروانسرای کچلگ

منبع: علی بابا

نوشته های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.

ورود به سایت