همین که زندانیان برای هواخوری از تاریکی سلولشان بیرون میآمدند، یا زمانی که بچهها به بهانه زنگ تفریح از زیر یوغ درس خلاص میشدند و خیز برمیداشتند به سمت حیاط، چیزی حس نمیکردند جز گرمای خورشید. انگار آفتاب یزد منتظرشان بود تا دست نوازشی روی صورتشان بکشد. لحظهای هم که یکی ناغافل صورتش را بالا میکشید تا محبت بیشتری از خورشید ببیند، چشمش صاف میخورد به گنبدی که از همانجا داشت زیبایاش را به رخ خورشید میکشید؛ تقابلی بین گنبد زردرنگ خشتی با خورشید داغ طلایی. اینها تنها بخشی از روایاتی هستند که درباره زندان اسکندر یزد وجود دارد.
در قصههایی قدیمی آمده که اینجا زمانی زندان بوده و بعدها جایش را به مدرسه داده است. اما به جلال و جبروتش نگاه کنید! بعید میدانم این زیبای بینهایت، محلی برای زندانی کردن زندانیان بوده باشد. اما حقیقت ماجرا کجاست؟ آیا این مکان واقعا زندان بوده؟ اگر هم بوده، چه میشود که جایش را به مدرسه ضیائیه میدهد؟ مجله گردشگری علیبابا از زندان اسکندر آن زمان تا مدرسه ضیائیه این زمان میگوید.
نام دیگر زندان اسکندر چیست؟
بهترین زمان بازدید از زندان اسکندر چه وقت است؟
چه دیدنیهایی در این بنا وجود دارد؟
سرتاپای زندان اسکندر
خشت خام، طلایی که یزدیها از دستش نمیدهند. یزدیها خیلیها را با ساخت بناهای خشت و گلی انگشت به دهان نگهداشتهاند. خشتی که بناهای شهر یزد را نه برای سالها، بلکه برای قرنها سالم نگه داشته است. نمونهاش هم میشود همین زندان اسکندر با عمر ۸۰۰ ساله که ساخت آن از سال ۶۳۱ هجری قمری شروع و ۷۴ سال بعد در سال ۷۰۵ هجری قمری به پایان رسیده است.
این بنای تاریخی با گنبد خشتی ۱۸ تا ۲۰ متری و دیوارهای ۸ تا ۹ متریاش نشاندهنده تمدنی بینظیر حتی در دل کویر است. زندان اسکندر در این روزها شاید کاربرد قدیمیاش را نداشته باشد –نه زندان است، نه مدرسه- اما میتواند گردشگران داخلی و خارجی را جذب کند. بهای این بنا آنقدر برای ایرانیان ارزش دارد که آن را در ۲۳ اسفند ۱۳۴۶ در کنار دیگر آثار ملی ایران ثبت کنند. جهانیان هم ۳۶ سال بعد به نهایت زیباییاش پی میبرند و آن را در ۲۴ بهمن سال ۱۳۸۴ در محدوده ثبت جهانی و لیست جهانی یونسکو قرار میدهند.
شایعاتی از حمله اسکندر تا تبعیدیهای سیاسی
از جایی که قصه زندان اسکندر یزد به قرن ۷ تا ۸ هجری قمری برمیگردد، روایتهای متفاوتی راجبش وجود دارد. یکی میگوید اسکندر در مسیر قدرتطلبیاش ایران آن زمان را دوشقه میکند و زمانی که یزد -ری آن زمان- را میبیند، به جایگاه جغرافیاییاش پی میبرد تا اینکه زندانی به نام «کثه» بنا میکند. دیگری میگوید ضیاءالدین حسین رضی، اولین کلنگ مدرسه ضیائیه را میزند و بعدها پسرانش مجدالدین حسن و شرفالدین علی، راه پدرشان را ادامه و ساخت مدرسه را تمام میکنند.
حتی یکی میگوید که دوردست بودن و آب و هوای یزد باعث شده مخالفان یا تبعیدیهای سیاسی اسکندر به این مکان تبعید شوند. حالا اسکندر مقدونی زندان اسکندر را بنا کرده یا ضیاءالدین دست به ساخت مدرسه ضیائیه زده، یا تبعیدیهای اسکندر برای گذراندن زمان تبعیدشان به اینجا فرستاده میشدند را فقط و فقط خدا میداند. با اینکه هیچ مدرک معتبری درباره زندانی بودن این مکان وجود ندارد، اما برای ۸ قرن محل فرهنگی و تدریس علما و بزرگان این منطقه بوده است.
در قرنی که مغولها و اسکندر به ایران حمله کردند، گنبد آرامگاه ساخته و ساختمان اصلی آن هم بعد از ۲۰۰ سال بنا میشود. اما امان از فرسودگی طبیعت و آفتاب سوزان یزد که این زندان را کم اذیت نکردهاند. همین که خشتها بعد از چند قرن ایستادگی از رمق میافتد، استاد آخون خرمی دست روی دست نمیگذارد و برای مرمت و بازسازی گنبد زندان اسکندر از آجر استفاد میکند. با این کار این بنا حالا حالا هم که شده سالم میماند.
معماری شگفتانگیز زندان اسکندر
اما برویم سراغ سبک معماری آذری یا مغولی که در زمان ایلخانیان مرسوم بوده است. معماری انگشتنمای این مرز و بوم را نمیشود با دیگر جاهای ایران مقایسه کرد. اصلا شهر تاریخی یزد را نمیشود با بناهایی از جنس سنگ و چوب و شیشه متصور شد. چون محیط یزد دلش به خشتهای گلی بند است. البته همین سادگی و یک رنگ بودن در تمامی معماریهای یزد است که جلوهای خاص به شهر میدهد. از معماری زندان اسکندر یزد غافل نشویم که ما را یاد معماری ایرانی میاندازد؛ از گنبدش گرفته تا کچگیری و نقاشی لاجوردی و طلاییرنگ بسیار ریز و درشتش در اطراف گنبد. همگی از خشت هستند.
بخش بخش زندان اسکندر یزد
در ادامه بخشهای مختلف مدرسه ضیائیه را دقیق و صریح توضیح میدهم.
حیاط اصلی
حیاط بزرگ و مستطیلی مدرسه ضیائیه با ۳ ایوان بزرگ برای ساکنینش سرشار از حس زندگی بود. بیشتر معماریهای قدیمی از همین ویژگی برای بهتر کردن محلی زندگی استفاده میکردند. اما امروزه نمیشود از بناها و منازل شهری انتظار داشت که یک حیاط گل و گشاد داشته باشند، چون اصلا رنگ حیاطهای دلگشای قدیمی را ندیدهاند.
چاه
همین که وارد زندان اسکندر میشوید، راهپلهای در حیاط میبینید که شما را کنجکاو میکند واردش شوید. برای رفتن به این چاه ۲ تا ۲.۸ متری، باید از ۳۸ پله پایین بروید. امیدوارم کنجکاویتان در همین حد نباشد، چون یک حوض کوچک انتظارتان را میکشد.
سرداب
میدانم زمانی که وارد حیاط زندان اسکندر میشوید، بازیگوشیتان گل میکند و میخواهید سر از سرداب در بیاورید. بسیار خب، از چاهی به قطر ۲ متر که وارد شدید و از ۳۸ پله چاه هم به سمت پایین آمدید، اولین چیزی که میبینید یک سرداب ۵ تا ۷ متری است که در آن یک حوض کوچک آبی قرار گرفته. زیبا نیست؟ فرض کنید این زیبایی در این بخش از زندان اسکندر یزد وجود داشته باشد و شما از آن بیخبر میبودید و از دستش میدادید. حالا اگر سوالتان این است که حوض در وسط سرداب چه میکند، باید بگویم در اینجا هم شایعههای وجود دارد.
یکی میگویند از این سرداب و حوض برای رفع تشنگی اهالی مدرسه استفاده میکردند، یکی هم میگوید زندانیان در آنجا حبس میشدند. هر دو روایت درباره این سرداب وجود دارد، اما محتملترین داستان اینجاست که پایاب وسط صحن در زمانی فرو میریزد و باعث به وجود آمدن سوراخی در وسط حیاط زندان اسکندر یزد میشود که در تصاویر بالا از حیاط اگر دقت کرده باشید، میتوانید دریچه آن را ملاحضه کنید. همین سوراخ باعث شده تا خیال سردابی بودن اینجا به ذهنمان برسد.
گنبد بنا
علاوه بر بادگیر، گنبد هم عضو جدانشدنی از معماری یزد است. گنبد خشتی زندان اسکندر با ۱۸ تا ۲۰ متر علاوه بر زیبایی، کاربرد دیگری نیز دارد؛ نگه داشتن هوای داخلی زندان اسکندر یزد برای ساکنین و دفع کردن گرمای آتشین خورشید. اگر خوب به تصویر بالا دقت کنید، نقشهای آبی خوشرنگی میبیند که در کنار رنگ خشت گنبد، نمای دلنشینی ارائه میدهد.
شبستان
شبستان را فقط برای مکانهای مذهبی مانند مساجد آن زمان نبینید. شبستان زندان اسکندر یزد با محرابی از جنس گچ و چندین رواق حرفی برای گفتن دارد. چند صحن در شبستان زندان اسکندر یزد وجود دارد که یکی از آنها را به صحن پایانی با ۳۸ پله به عمیق ۲.۸ متر میشناسند.
بادگیر
اگر معماری هر شهری به چیزی معروف است، معماری شهر یزد را به بادگیرهایش میشناسند. بادگیرهای یزد نماد کولرهای امروزی هستند که با مهار کردن هوای شهر به داخل زندان اسکندر، هوای خنک را به ساکنینش میرساندند. نمیدانم بادگیرهایی دیگری در شهرهای دیگر ایران یا در جاهای دیگر دنیا وجود دارد یا نه، اما ابتکارات یزدیها را ببینید که بدون فناوریهای امروزی، از باد چه استفادههایی که نمیکردند.
موزه
زندان اسکندر با ۸ قرن سن خشت به خشتش با مخاطب حرف میزند. اما موزه این زندان با لوح و سنگ قبرهای کهن میخواهد زیباییهای زندان اسکندر یزد را داد بزند.
بهترین زمان بازدید از زندان اسکندر یزد
اگر از سرمای محل زندگیتان خسته شدهاید و دلتان برای گرمای یزد تنگ شده، در فصل بهار و پاییز و زمستان سری بزنید به زندان اسکندر.
ساعت فعالیت زندان اسکندر برای بازدید
میتوانید در شش ماه اول سال از ساعت ۸:۰۰ صبح الی ۱۹:۰۰ و در نیمه دوم سال از سال ۸:۰۰ الی ۱۷:۰۰ از دیدنیهای زندان اسکندر لذت ببرید. منتها ساعات بازدید از این مکان تاریخی در ایام اربعین میتواند کمی متفاوت باشد.
زندان اسکندر کجاست؟
آدرس: ایران، استان یزد، محله فهادان، کوچه رختشویخانه، کوچه حمام نو، مجاور بقیه دوازه امام، زندان اسکندر
تلفن تماس: ۳۶۳۰۱۷۶۰ با پیششماره ۰۳۵
زندان اسکندر روی گوگل مپ
مسیرهای دسترسی به زندان
همین که وارد یزد میشوید با ماشین شخصیتان یا وسایل نقلیه عمومی باید برج ساعت را دریابید تا شما را به مسجد جامع یزد هدایت کند. از اینجا به بعد باید ماشینتان را رها و تابلوها را دنبال کنید. همینطور که قدم میزنید به سمت محله فهادان بروید و از بین تمام کوچهها وارد کوچه رختویشخانه و کوچه حمام شوید. اگر بقعه دوازه امام را ببینید کارتان درست است، چون مدرسه ضیائیه دقیقا در کنارش قرار گرفته است.
مدرسهای در قلب زندان
یزدیهای آن زمان از خاک و خشت خام تمدنی ساختند که بسیاری از آثارشان را میتوانید جایجای این شهر تاریخی ببینید. در صورتیکه بسیاری از ساختمانها و بناهای امروزی تا چند سال بیشتر دوام نمیآورند، بناهای خشتی چنان شگفتی رقم زدند که مبهوتکننده است. بادگیر و بنای تمام خشتی و گنبد زندان اسکندر هم جای خودش را دارد. حتی زندان شهر یزد هم از خشت خام و گل است. تنها کاری که میتوانید در هنگام تماشای معماری مدرسه ضیائیه انجام دهید، این است که قند در دلتان آب شود.
در آخر به یک نکته جالب اشاره کنم که شاید دغدغه خیلیهاست. شاید مردم آن زمان شباهتی بین زندان و مدرسه میدیدند که زندان اسکندر را به مدرسه ضیائیه تبدیل کردند. شاید هم واقعا شباهتی وجود داشته باشد؛ از زنجیر کردن دروازهها و هواخوری پانزده دقیقهای گرفته تا ورزش صبحگاهی عذابآور و تنبیههای روانی و فیزیکی.
اینجاست که حافظ میگوید: دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت، رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم.
منبع: علی بابا